به حريم شخصيت تجاوز مي كنن و تو خصوصي ترين مسائلت سرك ميكشن...
دلم نميخواد تو ، من رو بخوني. دلم نميخواد دلم رو بدوني. دلم نميخواد از زندگي من، از هرچيزي كه مربوط به من ميشه ، خبر داشته باشي. تو لياقت خوندن اينجا رو نداري. ديگه به چه زبوني بگم نميخوام از دل من خبر داشته باشي. ميخوام براي امثال شما همينطور مجهول بمونم و تو خيال كني كه من رو مي شناسي...
يكي يه روز cd هاي عكس و فيلم شخصيت رو كش ميره، يكي با كمال پررويي مياد از خونه ي خودت براي وبلاگ تو پرت و پلا مي نويسه. يكي فلشت رو قرض ميگيره و بعد فايل هاي كاملا شخصيت رو كه پاك كردي ، برميگردونه و ميخونه. اون يكي ميره صدتا سوراخ رو ميگرده و داستان ها و شعرهات رو كه فقط يه نفر اجازه داشته بخونه ، كپي مي كنه. ميري يه جا مي بيني ، شعرهات رو كه يه روز دوستت فقط به خاطر دل خودش و خودت چاپ كرد، يه نفر ديگه با امضاي خودش نوشته. يكي به حدي بيكاره كه ميره پرس و جو ميكنه تا بدونه وضعيت ماليت مگه چطور بوده كه اومدي اينجا و با اين وضعيت كار ميكني. يكي ديگه گوشيت و زيرورو ميكنه تا بفهمه دكتر روانشناست كيه و ميخواد ازش با هزار دوز و كلك، مسائل تو رو بپرسه.
من كه مطمئنا راه چاره پيدا مي كنم كه ديگه نتونيد تو زندگيم سرك بكشيد اما شما ميخواين چيكار كنين؟؟؟
تا كي همينطور ادامه ميدين؟ قراره به كجا و چي برسين؟
وقتشه يه فكر اساسي براي خودتون داشته باشين. وقتشه يه كمي هم تو حال و احوالات خودتون سرك بكشين. يقينا اوني كه ضرر بيشتري مي بينه ، خود شما هستين. واقعا متاسفم...
بايد جايي باشم تا كمي احساس امينيت داشته باشم ...
حذف وبلاگ رو دوست ندارم. بيشتر از اوني هم كه فكر مي كردم، به اينجا تعلق خاطر دارم اما وقتشه تعطيل بشه...
نمي دونم ! شايد تا چندروز ديگه حذفش كنم ، شايد هم همينطور نگهش دارم. اما با اطمينان ميگم ديگه اينجا نمي نويسم...
بدرود